کد مطلب:14972 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:10

گنجینه پرسمان » احكام

اويس قرني كيست ؟

اويس بن عامر مرادي قرني ، از بزرگان تابعين ، همان شخصيّتي كه كسوت فقر را با مناعت طبع و اباء نفس براي خويش برگزيد و باديه نشيني را با كمال معرفت و ايمان وفقه و روايت خود سكّه اعتبار زد و به تشريف شريف « انّي لاَجِد روح الرحمن من قبل اليمن و تفوح روايح الجنّه من قبل قرن اويس؛ به راستي كه بوي رحمن را از ناحيه يمن در ميايابم و نسيم بهشت از سوي قرن مي وزد ( محل سكونت . » كه پيغمر ( ص ) درباره اش فرمود ، مفتخر است .
در جائي ديگر پيغمبر ( ص ) فرمود : « در ميان امّت من كساني اند كه از برهنگي نتوانند به مسجد يا نمازگاه خود حاضر شوند و ايمانشان اجازه ندهد كه دست نياز به كسي دراز كنند . از آنان است اويس قرن و فرات بن حيّان . »
جناب اويس در ميان مسلمانان از عامّه و خاصّه به ايمان و تقوا شهرت دارد و كسي درباره اش اختلافي ندارد . عبدالرحمن بن ابي ليلي گويد : در جنگ صفّين مردي از اهل شام در برابر لشكر اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) فرياد زد كه آيا اويس قرني در ميان شماست ؟
گفتند : « آري . از او چه مي خواهي ؟ »
گفت : « از رسول خدا شنيدم كه فرمود : اويس قرني از بهترين تابعين است . » سپس عنان اسبش را باز گردانيد و به سوي لشكر اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) آمد و جزو لشكريان و هواخواهان حضرت شد .
هنگامي كه اويس در يمن بود ، شترباني و مادر پيرش را سرپرستي مي كرد . وقتي سخت مشتاق ديدار پيغمبر ( ص ) شد . از مادر اجازه خواست تا به حجاز آيد و آن حضرت را زيارت كند . مادر اجازه داد ، ولي به وي گفت : « اگر پيغمبر را در مدينه نديدي ، بيش از نيم روز در آن جا نمان . » اويس آن راه طولاني را پيمود و به مدينه و خانه پيغمبر ( ص ) درآمد ، ولي آن روز حضرت در مدينه نبود . وي به حضرت ابلاغ سلام نمود و عذر خود را گفت و بازگشت . چون پيغمبر ( ص ) بازگشت ، پرسيد : « كسي به خانه ما آمده ؟ »
گفتند : « آري ، شترباني از يمن به نام اويس . »
فرمود : « آري ، اين نور اويس است كه در خانه ما به هديه گذاشته است . »
اويس در جنگ جمل در ركاب اميرمؤمنان ( عليه السلام ) بود و در جنگ صفّين نيز شركت جست و در آن جا به شهادت رسيد .
به اويس قرني گفتند : « كيف اَصبحت؛ حالت چگونه است ؟ »
گفت : « چگونه باشد حال كسي كه چون صبح شود ، نداند تا شب زنده است ، و چون شب شود ، نداند تا صبح زنده است ؟ ! »